قصه با هم بازی کنیم – صوتی
قورقوری یک قایق قشنگ داشت. توی برکه با قایقش مشغول بازی بود. لاکپشت کوچولو به او گفت: میشه من هم با قایقت بازی کنم؟ قورقوری زود قایقش را پشت سرش قایم کرد و به لاکپشت کوچولو گفت: نه!، نمیشه، خودم میخوام با قایقم بازی کنم.
لاکپشت کوچولو یک گوشه کنار برکه نشست و به بازی کردن قورقوری با قایقش نگاه کرد. در همین موقع جوجه اردک کنار برکه آمد و دید که قورقوری با یک قایق قشنگ مشغول بازی کردن است.
جوجه اردک به قورقوری گفت: میشه من هم با قایقت بازی کنم؟ قورقوری گفت: نه! اما تو هم مثل لاکپشت کوچولو میتوانی به بازی کردن من نگاه کنی.
جوجه اردک کنار لاکپشت کوچولو نشست و هر دو با هم به بازی کردن قورقوری با قایقش نگاه کردند. اما کمکم حوصلهشون سر رفت.
آنها تصمیم گرفتند که باهم مسابقهی شنا بدهند. هر دو آنها موقع مسابقه شنا میخندیدند و با هم شوخی میکردند و حسابی خوشحال بودند.
قورقوری که از دیدن بازی آنها، حسابی ذوقزده شده بود از کارش پشیمان شد. او فهمید که اگر از همان اول با لاکپشت و جوجه اردک، قایقبازی میکردند به همهشان خیلی بیشتر خوش میگذشت.
با خودش تصمیم گرفت و با صدای بلند جوجه اردک و لاکپشت کوچولو را صدا زد و به آنها گفت: میشه من هم با شما بازی کنم، میشه من هم با شما مسابقهی شنا بدهم؟
آنها هم گفتند: بله! میشه.
قورقوری گفت: اگر هم دوست داشته باشید بعد از مسابقهی شنا میتوانیم هر سه نفر قایقبازی کنیم.
دوستانش خوشحال شدند و گفتند: چقدر خوب!… این جوری بیشتر خوش میگذره!
و هرسه باهم قایقبازی کردند و از دوست بودن با هم خوشحال شدند.
نویسنده و گوینده: لیلا زرقی
